میرسد فردا و
باز تو نیستی
در چه حالی نازنین
با کیستی؟
میرسد فردا
که باید شاد باشم
از تمام غصه ها
آزاد باشم
پس چرا امشب
چنبن دیوانه ام
با کمی لبخند هم
بیگانه ام
بسته اند غمها
به زنجیرم چنین
گشته ام با اشک هایم
همنشین
خواب با چشمانم
غریبی میکند
خاطراتت بر دلم
حکم عجیبی میکند
گونه هایم را دگر
جایی برای اشک نیست
عاشقی مستانه چون من
در خیالت گوی کیست ؟