افسوس، که اين عمرِ به افسوس گذشتهچون شبروي، از سايه ي کابوس گذشتهدزدانه در اين تيره سرا، از نظر خلقبا شعله ي بي رنگ، چو فانوس گذشتهاي صبح سعادت، به من اين شام سيه فامهمراه يکي کوکب منحوس گذشتهواعظ چه کشي عربده، کاين زندگي تلخاز من به تعب، وز تو، به سالوس گذشتهمرغان سبکبال چمن را خبري نيست!ز آن عمر، که بر طوطي محبوس گذشتهمن آپم